این روزها سخت در انتظار بارش مهر الهی بر سرزمین دلبستگی هایم هستم.
سرزمینی محصور شده با سیمهای خاردار زنگ زده که مدتهاست کسی به آن راه نیافته ...
و در این زمان و تا ابد نه میتوانم نه میخواهم از حس شیرین دلبستگیهایم گذر کنم که زیباترینِ آن تک درخت تنومندیست که ریشه دوانده در ژرفنای قلبم
درختی که در سایهاش گرمای آتشین روزگار هم برایم دلچسب و طوفان اندوه، چو نسیمی دلنشین بر جانم است.سرما همچون دانههای برف بر شاخ و برگهای سفید پوشش سنگینی میکند و من همچنان در سایهی او ...
خدایا باران ببار بر درخت زیبای دلدادگیم ...
نه آفتاب میخواهم که برگهایش را بسوزاند نه برف که بر شانههای خسته اش بنشیند.
باران ببار بر جان ریشههایش ...
- ۰ نظر
- ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۸:۳۰